گفتگوی مفصل روزنامه آفتاب یزد با داوود غلامی شیرازی

بعدازظهر یکی از آخرین روزهای گرم تابستان بود که با هماهنگی قبلی، راهی محله جهان‌آرا شدم تا تجربه‌ای جدید را با حضور در یک کارگاه ساخت ساز سنتور کسب کنم. محله‌ای که ساکت بود و هر از گاهی صدای قار قار چند کلاغ به گوش می‌رسید. داخل که شدم با منظره‌ای کاملا عجیب مواجه شدم. شنیده بودم که شیرازی‌ها به باغ و بستان و گل و درخت و سبزه علاقه وافری دارند، اما این همه طبیعت را در یک ساختمان هیچ‌گاه از نزدیک ندیده بودم.
چاپ شده در تاریخ 14 آبان 1396
آفتاب‌یزد - یوسف خاکیان
بعدازظهر یکی از آخرین روزهای گرم تابستان بود که با هماهنگی قبلی، راهی محله جهان‌آرا شدم تا تجربه‌ای جدید را با حضور در یک کارگاه ساخت ساز سنتور کسب کنم. محله‌ای که ساکت بود و هر از گاهی صدای قار قار چند کلاغ به گوش می‌رسید. داخل که شدم با منظره‌ای کاملا عجیب مواجه شدم. شنیده بودم که شیرازی‌ها به باغ و بستان و گل و درخت و سبزه علاقه وافری دارند، اما این همه طبیعت را در یک ساختمان هیچ‌گاه از نزدیک ندیده بودم. کارگاه سنتوری سازی در طبقه زیرین این ساختمان قرارداشت که باید از پله‌های آهنی پایین می‌رفتی تا به کارگاه برسی. دور تا دورت را حتی در سوی پله‌هایی که تو را به پایین فرا می‌خواند گلدان چیده شده بود. گلدان‌هایی که گیاه بعضی‌شان شبیه بید مجنون بود و برگ‌هایشان از گلدان آویزان شده و شبیه پیچک به میله‌های پله آهنی گره خورده بودند. به پایین پله‌ها رسیده و نرسیده داوود غلامی شیرازی یعنی همان کسی که مخاطب اصلی گفتگوی من بود به استقبالم آمد. مردی جوان که هنوز سنش به چهل نرسیده، به اندازه یک استاد هفتاد ساله درباره ساز سنتور اطلاعات داشت و به قول معروف دستی از دور که نه، بلکه از نزدیک به آتش هنر نوازندگی و سازندگی سنتور داشت. داخل ساختمان که شدم صدای زیبای تماس مضراب با سیم‌های مختلف بود که روی سنتور سوار شده بودند و روح آدمی را صیقل می‌داد. برای آشنایی بیشتر، من را به داخل کارگاه برد و با قسمت‌های مختلف آشنایم کرد. چند نفر داخل کارگاه در قسمت‌های مختلف مشغول کار بودند و هر کدام کاری انجام می‌دادند. داوود غلامی من را به آنها معرفی کرد و کار هر کدام را برایم توضیح داد. از تجربه‌های مختلفی که در طول دوران فعالیت در حوزه ساخت سنتور کسب کرده بود، برایم گفت؛ اینکه برای آزمودن صحت این موضوع که برای ساخت یک سنتور خوب می‌توان از چوب درهای کهنه استفاده کرد حدود 150 درِ کهنه با قدمت صد ساله را یک جا خریده تا آنها را امتحان کند و دریافته که برای ساخت یک ساز خوب الزاما استفاده از چوبِ درهای کهنه و قدیمی جواب نمی‌دهد، اینکه برای ساخت ساز «یاقوت سرخ» از چه چوبی استفاده کرده و اینکه درختی که در کنار خانه‌اش بوده و در حادثه توفان تهران از ریشه کنده شده را از شهرداری خریداری کرده تا نگذارد از بین برود و با چوب آن، سنتور ساخته است. از مراحل نصب روان کوک روی ساز برایم گفت و اینکه سرشان آنقدر شلوغ شده که برای ساخت یک سنتور سفارشی نوبت سه‌ماهه می‌دهد، می‌گوید: البته برای ساخت یک سنتور حدود یک ماه زمان لازم است. در ادامه درباره مهر استاد سازنده ساز برایم گفت و ساز عتیقه ناظمی را که مهر خودشان رویش بود و داخل نامه‌ای از ایشان که روی چوب سنتور نوشته شده بود نشانم داد و با چراغ قوه از سوراخ‌های ساز، نامه ایشان را برایم خواند. بعد از توضیحاتی که داد، پشت یک سنتور نشست و با نواختن قطعه‌ای زیبا، من را به ناکجاهای آرامش‌بخش برد. پس از خروج از کارگاه به دفتر رفتیم و نشستیم به گفتگو و داوود غلامی شیرازی سفره دلش را پیش رویم گشود و از همه چیز برایم گفت. از زمانی که نوجوان بود و فاصله کیلومتری خانه تا محل یادگیری سنتور را طی می‌کرد تا زمانی که در دانشگاه با مشکلات عدیده‌ای مواجه شد و زمانی که تصمیم گرفت خودش ساز بسازد. آنچه در ادامه می‌خوانید ماحصل گفتگوی دو ساعته من با این هنرمند خوش‌ذوق شیرازی است که البته علاوه بر نوازندگی و سازندگی ساز، شعر هم می‌سراید.
 
برای ورود به مصاحبه و آشنایی بیشتر خوانندگان ما، ابتدا درباره خودتان بگویید، درباره شهری که در آنجا به‌دنیا آمده‌اید، سنتان و... 
من داوود غلامی شیرازی هستم و نام خانوادگی‌ام نشان از شهری دارد که در آن به دنیا آمدم. سال 1362 به دنیا آمدم و در حال حاضر 34 سال دارم. 
 
چه شد که به سمت ساز سنتور رفتید؟ 
سال 1377 موفق شدم یک سنتور بخرم و پس از آن شروع به نواختن سنتور کردم.
 
اما شما فقط نوازنده سنتور نیستید، سازنده ساز هم هستید، درست است؟ چه شد که از نوازندگی به سمت سازندگی رفتید؟
در خلال سال‌هایی که سنتور می‌نواختم مدام با مشکلاتی که این ساز داشت دست و پنجه نرم می‌کردم و همیشه دوست داشتم این مشکلات را حل کنم.
 
چه مشکلاتی؟
مشکلات ساختاری ساز. اگر بخواهم ریشه‌ای‌تر توضیح بدهم باید بگویم صنعت سازسازی ما همگام با موسیقی ما پیشرفت نکرده است. 
 
منظورتان سازهای وطنی است یا سازهایی که از صنعت ساختش از خارج وارد شده و در اینجا ساخته می‌شود؟
دقیقا منظورم سازهای ایرانی است. 
 
اینکه می‌گویید صنعت سازسازی ما همگام با موسیقی‌مان پیشرفت نکرده را نسبت به صنعت سازسازی غربی‌ها می‌گویید؟ 
نه. صنعت سازسازی غربی که به اوج کمال خودش رسیده، منظورم سازسازی ایرانی نسبت به موسیقی ایرانی است. صنعت سازسازی ایرانی بسیار عقب مانده است. این عقب‌ماندگی باعث ایجاد مشکلات زیادی می‌شود. این موضوع هم فقط مختص من نیست، تمام کسانی که ساز می‌نوازند با این مشکلات دست به گریبان‌اند. بالطبع سنتور هم که یک ساز ایرانی است از این موضوع مبرا نیست و این موضوع من را آزار می‌داد. همیشه دوست داشتم سنتورم صدای خوبی بدهد و کوک آن مدام به هم نریزد.
 
و علت این صدای بد که آزارتان می‌داد چه بود؟
اینکه سنتورم کوک نمی‌شد. 
 
اگر در سوال پیش نمی‌گفتید که همه نوازندگان با این مشکلات مواجه‌اند فکر می‌کردم ساز خودتان مشکل دارد. 
من هم آن زمان همین فکر را می‌کردم. فکر می‌کردم سازنده ساز، ساز من را بد ساخته، به همین دلیل همیشه می‌گفتم اگر پول داشتم یک ساز خوب می‌خریدم که صدایش خوب باشد. اما بعدها فهمیدم که اتفاقا سازنده ساز من، آن را خوب ساخته است و اگر من ساز گران‌تری هم می‌خریدم آن هم مشکل کوک داشت، بنابراین دریافتم ایراد از جای دیگری است، اینکه ساختار سازندگی ساز سنتور ایراد دارد.
 
و از آن زمان به بعد به‌صورت جدی در پی رفع مشکل ساختاری ساز برآمدید؟ 
نه، آن رویه ادامه داشت. زمانی که وارد دانشگاه شدم (سال 1384) به‌صورت جدی‌تر در پی رفع نقایص ساز برآمدم و در رشته موسیقی به صورت آکادمیک تحصیل کردم. البته در دانشگاه هم مشکلاتی وجود داشت، مثلا استادی که بتواند ساز سنتور را خیلی خوب به دانشجو آموزش بدهد، نداشتیم و به همین دلیل من بعد از سه ترم آموختن ساز سنتور به سمت نوازندگی ساز کمانچه روی آوردم و به اصطلاح ساز کمانچه ساز تخصصی‌ام شد که درباره این ساز هم دریافتم که مشکلاتی وجود دارد و برای حل مشکلات این ساز راهکارهایی ارائه کردم. 
 
آن زمان بود که دریافتید مشکلاتی که عنوان کردید فقط مختص به ساز سنتور نیست و مشمول سازهای دیگر مانند کمانچه هم می‌شود. حداقل اینکه صدای خوبی ندارند.
یک نکته را عنوان کنم. گاهی اوقات می‌بینیم که صدای ساز خیلی هم خوش آهنگ است، اما ساختمان ساز طوری است که نوازنده را آزار می‌دهد. این را هم بگویم که آن ساز یک ساز تک بوده و آن هم در دست یک استاد معروف بوده و خوش‌صدایی آن ساز مربوط به مهارت آن استاد بوده که می‌توانسته صدای خوشی از ساز بیرون بکشد. بنابراین باز هم به این حقیقت می‌رسیم که سازسازی ما استاندارد نیست و هیچ استانداردی برای سازسازی ما تعریف نشده، برای مثال، اگر شما بخواهید ساز ویولن بسازید انواع و اقسام متدهای ساخت ویولن هست، می‌توانید بروید مطالعه کنید و شروع به ساخت ویولن کنید، اما اگر بخواهید سازی مانند تار بسازید با یک معمای بسیار بزرگ مواجه می‌شوید و به قول معروف باید هفت‌خوان رستم را بگذرانید تا بتوانید یک تار بسازید. تازه این زمانی است که شما با نوازندگی آشنا باشید. وگرنه مشکلاتتان چندبرابر می‌شود. تازه این هم زمانی است که شما با صنعت چوب آشنا باشید و حداقل بدانید که چه چوبی برای ساخت ساز تار مناسب است. 
 
پس می‌توان نتیجه گرفت تعدادی از این سازندگان ساز حتی خودشان نوازنده نیستند و به همین دلیل سازهای ایرانی مشکلات ساختاری دارند، درست است؟ 
بله کاملا درست است. 
 
برمی‌گردم به موضوع عقب‌ماندن سازسازی در کشورمان، این موضوع پرسشی را در ذهن ایجاد می‌کند؛ با توجه به اینکه می‌گویید هیچ استانداردی برای این حرفه وجود ندارد پس کسانی که تاکنون ساز می‌ساختند بر اساس چه استانداردهایی این کار را می‌کردند؟ بالاخره کسی به آنها این روش اشتباه را آموزش داده یا به‌صورت آزمون و خطایی آن را پیشه خود کرده‌اند؟‌ در اینجا البته موضوع دیگری هم مطرح می‌شود اینکه چگونه ممکن است شما بتوانید در یک منطقه جغرافیایی یک ساز را خوب بنوازی و به اصطلاح نواختنش را خوب بلد باشید، اما در همان منطقه جغرافیایی در ساختن همان ساز مهارتی که باید، وجود نداشته باشد. 
برایتان مثال می‌زنم. شما استاد مشکاتیان را در نظر بگیرید که در نواختن سنتور چیره‌دست بودند. اگر به ساز ایشان توجه کنید، می‌بینید سازی که استفاده می‌کردند ساز استاد سازنده‌ای به نام مهدی ناظمی است که ایشان مشهورترین سازنده سنتور بوده‌اند، اما زمانی که سازهایی که این سازنده ساخته را هم بررسی می‌کنیم درمی‌یابیم تمام سازهای ایشان هم خوش‌صدا نیستند. یک موضوع را در اینجا ذکر کنم، ما در صنعت ساخت ساز با موضوعی به نام خطا مواجه هستیم. اگر به‌عنوان مثال، 5 ساز یک سازنده سنتور را بررسی کنید، می‌بینید ممکن است درصد خطاهای او در این پنج ساز بسیار زیاد باشد. این موضوع حتی در سازهای مهدی ناظمی که استادان بزرگی مانند پرویز مشکاتیان، فرامرز پایور و پشنگ کامکار از سازهای ساخته شده ایشان استفاده می‌کردند هم این خطا وجود داشته است. البته در زمان خودشان و با توجه به تکنولوژی آن زمان، سازهای ایشان جزء بهترین سازها بوده است. اگر می‌بینیم سازهایشان با خطاهایی مواجه بوده دلیلش این است که مثلا ابزارهای اندازه‌گیری که امروز در اختیار من هست در اختیار ایشان نبوده و همین عامل و عواملی از این دست موجب می‌شده که کار ساخت ساز، کار سخت و با درصد خطای بالایی باشد. اما امروزه دیگر نمی‌توان خطای زیاد را از سازنده پذیرفت، چون پیشرفت صنعت ابزار به کمک سازسازی آمده است.
 
خب این از ماجرای استاد ناظمی که با عشق ساز می‌ساختند و سعی‌شان هم این بود که ساز خوب بسازند، اما لابد بسیاری هم بودند که سازهایی با درصد خطای بسیار بالاتری نسبت به استاد ناظمی می‌ساختند. 
درست است. خب کسانی که با عشق کار می‌کنند تمام سعی‌شان این است که کارشان ایده‌آل باشد. استاد ناظمی خودشان هنرمند بوده‌اند و نوازنده برای همین تلاششان تولید سازی بوده که ایده‌آل باشد. اما در همان زمان کسانی هم بوده‌اند که هم و غم‌شان تولید ساز خوب نبوده و فقط به پول فکر می‌کردند. به همین دلیل سازهای خوبی نمی‌ساختند. اما نکته مهمی که در این میان وجود دارد این است که سازهای ما پیشرفت نکردند. اگر شما دقت کنید، می‌بینید که سازندگان سنتور در روزگار اکنون برای الگوبرداری به سراغ سازهای استاد ناظمی می‌روند، شما فکر می‌کنید با این شیوه، ساز پیشرفت می‌کند؟ ما داریم از سازی الگوبرداری می‌کنیم که سال‌ها از ساختار ساخت آن می‌گذرد، این موضوع بیانگر این است که ما هیچ چیز جدیدی ارائه نکرده‌ایم، خلاقیتی نداشته‌ایم و این نشان می‌دهد که پیشرفتی نکرده‌ایم. 
 
برویم به سراغ مشکلاتی که ساز سنتور داشت و صدایش شما را آزار می‌داد، گفتید کوک نمی‌شد، درست است؟ 
بله. یکی از عیب‌هایی که ساختار سازهای ما دارند مشکل کوک است. سیستم کوک سنتور یک سیستم کاملا معیوب است، به این مفهوم که چیزی شبیه میخ داخل چوب می‌رود و می‌چرخد و سیم را سفت می‌کند، به همان صورتی که این میخ سیم را سفت می‌کند سیم هم به آن فشار می‌آورد و شل شده و باز می‌شود. 
 
و این موضوع شما را به تکاپو واداشت که راهی برای حل این مشکل پیدا کنید.
بله. ما باید کاری می‌کردیم که این مشکل به‌صورت ریشه‌ای حل شود. 
 
بالاخره تلاشتان نتیجه داد، درست است؟
بله. اولین اختراعی که من به ثبت رساندم مشکل کوک سنتور را حل کرد. یک سال پس از ورود به دانشگاه در سال 1385 من دستگاهی ساختم و نام آن را «روان کوک» گذاشتم و برای این کار از تجربه‌ام در شعر و ادبیات استفاده کردم و ترکیب جدیدی ساختم که در گذشته وجود نداشت و ایهام معنایی نیز داشت. روان کوک! هم روان کوک می‌کند و وقتی که سازتان کوک باشد روانتان هم کوک می‌شود. در کنار ساز سنتور چیزی به نام گوشی داریم که این نام از وسیله‌ای که کمانچه را با آن کوک می‌کنند بهره‌برداری شده. ساز کمانچه یکسری چوب دارد که سیم به دورش می‌چرخد که چیزی شبیه گوش است که به آن گوشی می‌گویند که این لفظ در سازهای دیگر هم استفاده می‌شود. در واقع گوشی وسیله‌ای است که سیم به آن وصل می‌شود و سیم را می‌کَشد یا آن را رها می‌کند. وسیله‌ای که من ساختم مشکل کوک سنتور و گوشی‌های سنتور را حل کرد. 
 
وقتی موفق شدید روان کوک را بسازید و مشکل کوک سنتور را حل کنید چه حسی داشتید؟
به یاد گذشته‌های دور افتادم. زمانی که سنتورم را پس از طی مسافتی طولانی پیش استادم می‌بردم و بعد که به خانه برمی‌گشتم، می‌دیدم که ساز ناکوک است. با استادم تماس می‌گرفتم و طوری که ناراحت نشود می‌گفتم، استاد ساز من ناکوک است، ایشان می‌گفت: من کلی کوکش کردم چطور ممکن است؟ بعد از پشت تلفن برایش می‌نواختم و ایشان می‌گفت: درست است، کوک نیست. وقتی که داری ساز را حمل می‌کنی زیاد تکانش نده. کوکش باز می‌شود و نتیجه‌اش این می‌شود که می‌بینی. 
 
این خاطره مربوط به چندسالگی‌تان است؟
15 سالم بود. 
 
خاطره زیبایی بود. بعد که روان کوک را اختراع کردید، دریافتید که استاد ساز را کوک می‌کرده، اما چون ساختار ساز مشکل داشته با کوچک‌ترین تکانی یا حتی بدون هیچ تکانی کوکش در می‌رفته، درست است؟ 
دقیقا. 
 
در مسیر حل مشکلاتی که برای سازها پیش می‌آمد آیا دچار یاس و ناامیدی یا مانعی هم می‌شدید؟
بله، اتفاقا خاطره‌های زیادی از موانعی که بر سر راهم بود، دارم. روحیه من طوری بود که همیشه دوست داشتم مشکلات را حل کنم و هر مشکلی را که حل می‌کردم، با مشکلات دیگری مواجه می‌شدم که سعی می‌کردند سد راه من شوند. به این مفهوم که جامعه دقیقا برعکس رفتار من رفتار می‌کرد. 
 
درباره 15سالگی و خاطره آن روزها گفتید. از چه زمانی فراگیری نوازندگی را شروع کردید؟ 
در همان سنین 14، 15 سالگی شروع به یادگرفتن ساز سنتور کردم. 
 
و از چه زمانی ساختن ساز آغاز شد؟
از زمان دانشگاه. راستش همیشه به فکر نوازندگی بودم و هیچ‌وقت دلم نمی‌خواست ساز بسازم، اما دچار جبری شدم که من را وادار به ساختن ساز کرد و آن این بود که نهایتا دریافتم هیچ‌کس دقتی که من می‌خواهم را اعمال نمی‌کند.
 
اما پیشتر گفتید دغدغه‌تان صدای بدی بود که از ساز بیرون می‌آمد، اینکه می‌گویید جبر، منظورتان چیست؟ خب با ساخت روان کوک شما توانستید مشکل کوک سنتور را حل کنید، با این شرایط چرا به سراغ ساخت ساز رفتید؟ 
این هم برای خودش داستانی دارد. وقتی روان کوک را ساختم با مشکلات دیگری مواجه شدم که دریافتم مشکل فقط گوشی سنتور نیست، پس باید به بقیه قسمت‌های سنتور هم فکر می‌کردم .
 
پس از ساخت روان کوک چه ساختید؟
پایه تعادلی کمانچه. پیشتر اشاره کردم که کمانچه هم می‌زدم. اگر با کمانچه آشنا باشید، می‌دانید که کمانچه یک پایه نوک تیز سیخ‌مانندی دارد که هنگام نواختن، برخی می‌گفتند باید آن را روی پایت بگذاری، عده‌ای می‌گفتند باید روی صندلی بگذاری و بعضی هم می‌گفتند باید روی زمین بگذاری و چون جایگاه مشخصی نداشت من آن را روی پایم می‌گذاشتم و همین پایه نوک تیز پایم را اذیت می‌کرد یا لیز می‌خورد و اتفاقاتی از این دست، بنابراین دریافتم این پایه تعادل ندارد و مشکل ایجاد می‌کند. وجود این مشکل من را بر آن داشت که وسیله‌ای بسازم به نام «پایه تعادلی کمانچه». این کار هم مشقت‌های زیادی داشت، چندین مدل پایه برای کمانچه ساختم تا به مدل اصلی برسم که آن هم مشکل دیگری برایش پدید آمد. 
 
چه مشکلی؟
وقتی به طرح مدل اصلی رسیدم متاسفانه یک نوازنده آن را از من دزدید و من از این موضوع دلزده شدم و دیگر خیلی پی ماجرای حل مشکلات کمانچه نرفتم. 
 
آن نوازنده چطور به طرح شما دست پیدا کرد؟
همانطور که اشاره کردم من چند مدل طرح زدم، آن نوازنده طرح‌هایم را از طریقی خرید و به طرح اصلی دست پیدا کرده و یکی از طرح‌های دیگری را که هنوز ثبت نکرده بودم را به اسم یکی از شاگردانش ثبت کرد.
 
در مورد ساخت روان کوک هم مشکلاتی شبیه مشکل پایه تعادلی کمانچه برایتان پیش آمد؟
بله، به‌گونه‌ای دیگر. خاطرم هست زمانی من طرح زدن برای روان کوک را شروع کردم استادی که به من درس می‌داد تلاش من را برای این موضوع می‌دید و حتی در جریان تمام طرح‌هایی بود که روی کاغذ می‌کشیدم و این موضوع دو سال تمام ادامه داشت، اما زمانی که کارم به نتیجه رسید و توانستم به طرح اصلی روان کوک برسم و آن را به‌عنوان پایان‌نامه خودم ارائه کنم یک سازنده در تهران از طریق همان استاد دانشگاه خودمان مدعی مالکیت طرح من شد و ادعا کرد که روان‌کوک را من اختراع کردم. آن استاد هم با وجود اینکه دو سال تمام شاهد تلاش من برای ساخت روان کوک بود، از آنجا که تیغ برانی هم در دانشگاه داشت، باعث شد که پایان‌نامه من را در دانشگاه نگه دارند و در واقع آن کسی که محکوم شد من بودم در حالیکه قضیه کاملا برعکس بود. 
 
بعد شما چه کردید؟
گفتم مگر نمی‌گویید ایشان این دستگاه را اختراع کرده؟ اگر مدرکی دارد نشان دهد. سه ماه طول کشید تا ایشان مدرک خودشان را به دانشگاه فاکس کنند، در طول این سه ماه هم پایان‌نامه من را در دانشگاه نگه داشتند. 
 
واقعا مدرک ارائه کردند؟
بله، آن هم چه مدرکی. مدرک ایشان در قالب یک نامه بود که ایشان در سال 1373 یعنی زمانی که من 13 ساله بودم در نامه‌ای به وزارت ارشاد نوشته بودند که بنده می‌خواهم سنتورهای جدید بسازم و نیاز به 20 میلیون تومان وام دارم، لطفا با این وام موافقت کنید تا من کارم را انجام دهم. این مدرکی بود که ایشان ارائه داده بود مبنی بر اینکه روان‌کوک را اختراع کرده است. در حالیکه شما وقتی می‌خواهید وسیله‌ای را که ساخته‌اید ثبت اختراع کنید باید نقشه‌هایش را داشته باشید، درباره متریالش توضیح دهید. نحوه ساختش را بیان کنید ابعادش و بقیه مسائل را دقیقا بیان کنید. نمی‌شود با یک نامه که در آن تقاضای وام شده، آن هم زمانی که اصلا وسیله روان کوک اختراع نشده، مدعی شد روان کوک را ساخته‌ است. مشکلات زیادی از این دست در زمان دانشجویی داشتم و همیشه سوالی که در ذهنم بود این بود که چرا این همه مشکل سر راه من هست؟ مگر من دارم کار بدی می‌کنم؟ من که دارم تلاش می‌کنم تا ساز سنتور پیشرفت کند تا کسانی که نوازنده سنتور هستند و جلو راه من سنگ می‌اندازند کارشان راحت‌تر شود. من فکر می‌کردم اگر در دانشگاه متوجه اختراع من شوند برایم جشن می‌گیرند، کلی باعث غرورشان می‌شوم، کلی به به و چه چه به راه می‌اندازند، بنر می‌زنند و کلی پز می‌دهند که دانشجویی که در دانشگاه ما تحصیل می‌کرده یک وسیله مهم در زمینه موسیقی اختراع کرده که موجب پیشرفت ساز سنتور شده، وسیله‌ای که اولین کسی که آن را خریده و از آن حمایت و آن را تایید کرده استاد شجریان بوده، استاد اردوان کامکار از آن استفاده کرده، اما هیچ‌کدام از این اتفاقات نیفتاد که هیچ، پایان‌نامه من را هم نگه داشتند و مدعی شدند وسیله‌ای را که من ساخته بودم را کس دیگری ساخته و اختراع من نیست. همین جا لازم می‌دانم برای سلامتی استاد شجریان که واقعا در موسیقی سنتی ایران بسیار تلاش کرده‌اند و خودشان سازهای ابداعی زیادی را ثبت کرده‌اند دعا کنم و امیدوارم هرچه سریع‌تر حالشان خوب شود و سلامتی‌شان را به‌دست آورند و ما دوباره بتوانیم از وجود پربرکت ایشان استفاده کنیم.
 
آن زمان این دو بزرگوار شما را می‌شناختند؟
خیر، نمی‌شناختند، فقط وسیله را دیدند و آنقدر حمایت کردند که حد و حساب نداشت، هنوز هم این حمایت‌ها ادامه دارد. بدون هیچ چشمداشتی. 
 
و پس از اثبات‌شدن ماجرا مشکل پایان‌نامه حل شد؟‌
مشکلات دیگری پیش آمد. هیچ‌کس قبول نمی‌کرد که استاد راهنمای من شود، چون کسی نمی‌توانست من را راهنمایی کند، چراکه تخصص این کار را در زمینه روان کوک نداشتند. روان کوک را من خودم اختراع کرده بودم، چه کسی می‌خواست من را در زمینه آن راهنمایی کند؟‌ از سوی دیگر هم به دلیل اینکه این همه مشکلات درباره پایان‌نامه من ایجاد شده بود هیچ استادی حاضر نبود به خودش دردسر بدهد و بیاید استاد راهنمای من شود.
 
و نوازندگان دیگر از این دو اختراع شما استقبال کردند؟
راستش را بخواهید نوازنده‌های کمانچه خیلی سخت‌تر از نوازندگان سنتور با اینگونه نوآوری‌ها روبه‌رو می‌شدند. مخصوصا کسانی که سال‌های سال بود که به درجه استادی در نواختن ساز رسیده بودند، خیلی سخت حاضر بودند روش نواختن‌شان را تغییر دهند، چراکه به شیوه قبلی عادت کرده بودند، اما در نهایت پس از سه ماه چون هیچ مدرک معقولی در دست نداشتند مجبور شدند با اکراه نمره پایان‌نامه‌ام را بدهند و من بتوانم تحصیلاتم را در آن دانشگاه عجیب به پایان برسانم.
 
پس از پایان دوره دانشگاه چه اتفاقی افتاد؟
بین سال‌های 88-87 بود که به تهران آمدم تا بتوانم اختراعی که درباره ساز سنتور به ثبت رسانده بودم را با همکاری یکی از سازندگان سنتور به تولید انبوه برسانم و فکر می‌کردم همه سازنده‌ها استقبال خواهند کرد و این من هستم که باید بین آنها یکی را انتخاب کنم و می‌توانم با فراغ بال طرح‌های دیگری را که در زمینه ساز سنتور و حتی سازهای دیگر دارم را پیاده کنم و در کنارش ساز بزنم، آهنگسازی کنم، شعر بگویم و... بنابراین با سازنده‌های مختلفی گفتگو کردم و با واقعیتی تلخ مواجه شدم و آن این بود که هیچ‌کدام از سازندگان حرفه‌ای سنتور حاضر به همکاری نشدند، حتی وقتی متوجه می‌شدند که کار جدیدی می‌خواهم انجام دهم به سختی سازشان را به من می‌فروختند همچنین به سختی سازشان را به من می‌فروختند تا روی آن آزمایش کنم.
 
دلیل این عدم‌استقبال از همکاری چه بود؟ 
شاید ترس از اینکه بالاخره وقتی یک نفر می‌آید چیز جدیدی ارائه می‌کند و منی که می‌خواهم با او همکاری کنم آیا همکاری‌مان ثمری خواهد داد؟‌ آیا این وسیله‌ای که او اختراع کرده با استقبال مواجه خواهد شد؟ ‌نکند با شکست مواجه شویم؟ ‌نکند سرمایه‌مان هدر رود و از این قبیل ماجراها. من یک موضوع را می‌دانستم و این تسکینم می‌داد، اینکه شنیده بودم در جامعه پدیده‌های جدید را ابتدا می‌کوبند بعد از مدتی درباره‌اش کنجکاو می‌شوند تا بدانند چه بود و چه حرفی داشت. بعد همان پدیده را که زمانی آن را می‌کوبیدند در حد بت بزرگش می‌کنند و به آن احترام می‌گذارند. این اتفاق درباره روان کوک هم افتاد. در ابتدا کسی نمی‌خواست حتی از آن استفاده کند، اما حالا نه تنها می‌خواهند از آن استفاده کنند، بلکه می‌خواهند آن را به نام خود بزنند و خودشان تولیدش کنند. 
 
بالاخره کسی پیدا شد که حاضر باشد با شما در تولید سنتوری که بشود روان کوک را در آن استفاده کرد، همکاری کند؟
به چند سازنده سنتور سفارش ساخت سنتور دادم تا روان کوک را روی آنها امتحان کنم. اولین شخصی که به او سنتور سفارش دادم یکی از اساتید دانشگاه که بسیار جوان بود و اختلاف سنی کمی با خودم داشت به من معرفی کرد. با هم به منزل آن سازنده رفتیم و ایشان قول دادند که سنتوری برای من می‌سازند تا روان کوک را آزمایش کنم. با آن همه امید و قول مساعدی که دادند باورم نمی‌شد که پول ساز را از من دریافت کنند و یک‌سال تمام من را با انواع بهانه در انتظار آماده‌شدن ساز بگذارند. بعد هم که ساز را تحوبل دادند به‌عنوان راهنمایی، مطلب نادرستی به من گفتند که همین باعث شد یک‌سال عقب بیفتم و 11هزار قطعه نادرست برای روان کوک بسازم. بعدا هم از چند سازنده دیگر، سنتور گرفتم و روان کوک را روی آنها آزمایش کردم. در این میان با شخصی آشنا شدم که حرفه اصلی او ساخت در چوبی و قطعات چوبی مبل بود، اما در گذشته مدتی هم سنتورهای فله‌ای بدون مهر ساخته بود، اما سال‌ها بود که دیگر خریداری برای آن سازها نبود. سازهای ایشان بسیار محکم بودند، اما صدای قابل قبولی از آنها بیرون نمی‌آمد. ایشان با دیدن روان کوک از این اختراع خوشحال شدند و سعی کردند با معرفی تولیدکنندگان قطعات فلزی به تولید انبوه روان‌کوک کمک کند.
ایشان همچنین برای یکی از مراحل ساخت روان کوک یک دستگاه را به من معرفی کرد که بسیار در تولید سریع‌تر راهگشا بود. او آن زمان به این نتیجه رسیده بود که به‌جای سیم‌های زرد، سیم‌های سفید نصب کند، اما برای این سازها هم استفاده‌کننده و خریداری وجود نداشت و در این راه سنتور جدیدی را هم ثبت اختراع کرده بود، اما از آنجا که هر چیز جدیدی می‌تواند اختراع محسوب شود، اگر کاربردِ مفید و موردنیازی برای جامعه نداشته باشد خود به خود از آن استقبال نمی‌شود، آن سنتور هم مورد استفاده و استقبال قرار نگرفته بود و من مشاهده کردم که این سازها علاوه بر صدای نامطلوب با وجود روان کوک هم ناکوک می‌شدند، بنابراین به این نتیجه رسیدم که استفاده از سیم‌های سفید به‌جای زرد، کار درستی نیست و مضرات استفاده از سیم سفید و عدم کارآیی آن را به جای سیم زرد به او نشان دادم و پیشنهاد دادم که از سیم‌های ‌زرد استفاده کند. او هم پس از مدتی پذیرفت و نتیجه این شد که سنتورهای بعدی کوک را بیشتر نگه می‌داشتند، در نتیجه هر دو طرف وقتی دیدیم پیشنهادهای سازنده‌ای برای هم داریم این همکاری را ادامه دادیم.
او تنها راه ساختن سنتور خوب را، استفاده از چوب درهای کهنه می‌دانست. من هم از یکی از دوستانم که اهل روستای قلات در کنار شیراز هست خواهش کردم برایم درِ کهنه‌ای بیابند و او هم از آنجا که لطف فراوانی به این حقیر داشت یکی از درهای کهنه خانه پدربزرگش را کند و به من سپرد به این امید که سنتور خوش‌صدایی از آن ساخته و جاودانه شود. من هم با شوق فراوان آن دَر را به تهران آوردم و به دوستم دادم و ایشان هنگامی که در را به‌صورت صفحه روی سنتور درآورد و آن را روی کلاف سنتور چسباند گوششان را روی صفحه گذاشت و دو تلنگر به صفحه زد و حیرت‌زده با چشمانی که اشک‌آلود شده بود، گفت وااااااای که چه صدایی می‌دهد!!! بنده هم شاد و متعجب گفتم مگر از الان کیفیت صدا مشخص می‌شود؟ او هم پاسخ داد از الان که حتی ساز رنگ نشده، من متوجه می‌شوم که چه صدایی خواهد داد (این جمله را بارها و بارها تا آخر همکاری‌مان هنگام انجام هر تغییری که می‌خواست بدهد، شنیدم)، اما متاسفانه پس از ساخت آن سنتور صدای بسیار ضعیف و ناهماهنگی داشت و تفاوتی با سازهای فله‌ای بی‌مُهر گذشته نداشت و این آغاز راهی شد که چند سالی به همین منوال ادامه داشت. اما هم من امید و انرژی زیادی برای کار داشتم و هم آن دوست سازنده دوست داشت به‌صورت تفننی در کنار کار اصلی خود به ساخت سنتور بپردازد. پس از ساخت ناموفق سنتور با چوب دَر کهنه، دوستم به سراغ چوب‌های خارجی رفت، اما ایراد از جای دیگری بود و آن چوب‌ها هم راهگشا نبودند، چون ساختار و روش ساخت کاملا غلط بود. 
 
و این موضوع باعث این می‌شد که مشتریان خودتان را از دست بدهید، درست است؟ 
چون ارائه و فروش سازها در آن کارگاه نجاری صورت می‌گرفت علاوه بر اینکه آنجا جای مناسبی نبود، اکثر کسانی که به آنجا می‌آمدند، می‌خواستند برای اولین بار روان کوک را ببینند، چون برای آنها کاملا تازگی داشت، اما بیشتر آنها آنجا ساعت‌ها به حرف گرفته می‌شدند و خیلی اوقات دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمی‌کردند. یادم هست روزی شخصی که طرفدار دو آتشه استاد فرامرز پایور بود به آنجا آمد و می‌خواست سنتورها را ببیند. پشت سنتور نشست و سنتور را امتحان کرد و دقیقا به سبک استاد پایور قطعه‌ای از آن استاد نواخت و در پایان همکار ما که فکر می‌کرد سبک‌های سنتور را به‌خوبی می‌شناسد اشک در چشمانش حلقه زد و گفت به به! مضراب‌های شما من را یاد استاد مشکاتیان انداخت، شما دقیقا مثل ایشان ساز می‌زنید و این موضوع اصلا برای مشتریِ طرفدار استاد پایور خوشایند نبود، برای همین بدون اینکه ساز بخرد، رفت. شخص دیگری هم آمده بود و درخواست داشت که برایش روان کوک را بر اساس ساختار ویلون، سمت چپ سنتور نصب کنم، همکار سازنده ما هم گفت، بله ویلون هم یک طرف گوشی دارد و یک طرف تادون! حق با ایشان است و باید روان کوک، سمت چپ ساز نصب شود و این کار را با وجود مخالفت شدید من انجام داد و مشتری هم ساز را برد و به‌خاطر این کار غلط نتوانست از سنتور استفاده کند و متاسفانه همه تقصیرها را به گردن روان کوک انداخت و همه جا تبلیغات منفی به راه انداخت.
 
عجب! این همه مکافات و باز هم ادامه کار با ایشان؟ 
آن روزها یک سالی می‌شد که به تهران نقل مکان کرده بودم و با دوستم علی زندوکیلی در حوالی خیابان جمهوری هم‌خانه شده بودیم و همین دوستی باعث شد که بعدها کارهای مشترک بسیاری در زمینه ترانه و آهنگسازی با ایشان انجام دهم که بسیار هم مورد توجه جامعه قرارگرفت، اما ساخت و نصب روان کوک احتیاج به فضا داشت و با دشواری فراوان توانستم خانه 40متری در غرب تهران اجاره کنم و همه کارها را از صفر تا صد در آن خانه به تنهایی انجام دهم و در واقع آن خانه را نقطه شروع خودم از صفر می‌دانم. نام آنجا را هم کارخانه نهاده بودم، چون هم محل کار بود و هم خانه‌ای برای زندگی. در نتیجه نصب روان کوک و فروش سازها را هم به خانه بردم و توانستم تعامل بیشتر و بهتری با هنرمندان و سنتورنوازان برقرار کنم. 
 
واقعا ارگان، نهاد، موسسه یا حتی شخص دیگری غیر از این دوست نجار نبود که از شما حمایت کند؟
یکی از دلایلی که صنعت ساز در کشور ما پیشرفت نمی‌کند این است که هیچ حمایتی وجود ندارد و سازندگان نمی‌توانند تجربیات خود را در اختیار دیگران قرار دهند. مثلا اینکه اگر یکی از سازندگان صاحبنام روش ساخت سازش که حاصل یک عمر تجربیات اوست را بخواهد به‌صورت یک کتاب آموزشی بنویسد و انتشار بدهد هیچ نهادی وجود ندارد که هزینه‌ای که در خور یک عمر تلاش آن سازنده است را به او بپردازد چون با این کار او عملا همه رقبای خود را که سطحشان پایین تر است را به سطح خودش می رساند و باعث می شود بخش اعظمی از بازار خود را از دست بدهد، در نتیجه شما اگر بخواهید ساز بسازید باید از صفر شروع کنید و اینجاست که هرچه بیشتر سازهای ساخت دیگران را دیده باشید، می‌توانید محصول بهتری ارائه دهید و از نقاط‌ضعف و قوت دیگران استفاده کنید، البته هر چه نوازنده بهتری باشید و شناختتان از صدا و واکنش‌های ساز در برابر مضراب بیشتر باشد بهتر می‌توانید مطالب آموزنده از دیدن سازها درک کنید وگرنه دیدن سازهای گوناگون هم می‌تواند بی‌اثر باشد.
 
در آن زمان هم هنوز حمایت اساتیدی که نام بردید شامل حالتان می‌شد‌؟ 
پس از مدتی با حمایت از اساتید مطرحی چون استاد شجریان، پشنگ، اردوان کامکار، میلاد کیایی و دیگر نوازندگان مطرح از روان کوک، کارخانه کوچک من محل رفت و آمد نوازندگان سنتور شد که حتی از کشورهای دور جهان هم برای دیدن و نصب روان کوک، سنتورهای خودشان را نزد من می‌آوردند. در واقع آنجا به محلی تبدیل شد که انواع سنتورها از بهترین‌ و عتیقه‌ترین‌ها تا بدترین و بی‌کیفیت‌ترین آن آورده می‌شد و من همه آنها را با دقت بررسی می‌کردم و صدای آنها را قبل و بعد از نصب روان کوک بررسی می‌کردم و نمونه‌هایی را هم از صدای آنها ضبط می‌کردم. فکر می‌کنم این موقعیتی که برای من پیش آمد در تاریخ سنتورسازی بی‌سابقه بود که آن همه ساز از همه سازندگان زنده یا درگذشته یک جا جمع شود و بشود صدای همه آنها را شنید و بررسی کرد. این موقعیت را تاکنون هیچ سازنده‌ای نداشته است. به همین دلیل به‌صورت قاطع الان می‌توانم بگویم بهترین سنتورهای حال حاضر در کارگاه من ساخته می‌شود، چون همه سنتورهای دیگران را می‌بینم و می‌توانم مقایسه کنم... بگذریم آن زمان هم همه درک و دریافت‌هایم را از سازهایی که می‌دیدم بی‌کم و کاست به همکارم منتقل می‌کردم و سازهایی را که جالب توجه بودند را هم نزد ایشان می‌بردم تا از نزدیک ببینند، حتی ابزارهایی را هم برای بررسی بهتر آن سازها در اختیار ایشان قرار دادم تا اینکه در انواع و ابعاد مختلف سنتورهای متفاوت ساخته شد و من آنها را ماه‌ها آزمایش کردم و یکی از آن ابعاد را بهتر یافتم و گردو را هم بهترین چوبی که می‌شود از آن سنتور ساخت دیدم، اما صلاحدید من به هیچ‌وجه به‌راحتی پذیرفته نمی‌شد و چندین ماه طول می‌کشید که با انواع و اقسام روش‌ها از خواهش و تمنا گرفته تا جر و بحث راضی می‌شدند که نظرم را بپذیرند. 
 
پس قصه همکاری‌تان سر دراز داشت. 
اصولا مشکل اساسی که از ابتدا تا انتهای همکاری ما وجود داشت این بود که دوستم با وجود اینکه در نواختن سنتور هیچ تجربه‌ای نداشت به این مطلب ایمان و اعتقاد راسخ داشت که صدای سنتور را در جهان بهتر از هر کسی (حتی بزرگ‌ترین اساتید سنتور) می‌شناسد و از آنجایی که صدایی که من و اساتید سنتوری می‌شناختیم و می‌خواستیم با صدایی که از آن سنتورها بیرون می‌آمد زمین تا آسمان فاصله داشت. هر سنتوری هم که ساخته می‌شد و صدای خوبی نداشت او می‌گفت احتیاج به زمان دارد تا ساز جا بیفتد و درست شود، در صورتی که سازی که خوب باشد از همان ابتدا خودش را نشان می‌دهد و در آینده نیز بهتر خواهد شد. برای اینکه بتوانم درست بودن نظراتم را ثابت کنم بسیاری از اساتید بزرگ از جمله اردوان کامکار، مسعود شناسا و نوازندگان حرفه‌ای بسیاری را به آن کارگاه بردم که نظراتشان را بیان کنند تا کار پیشرفت بیشتری بکند. من در آن سال‌ها برای کاری که انجام می‌دادم به‌دلیل وجود همکارم نام کارگروه تحقیقاتی را برگزیدم. اما باز هم، کار به کندی پیش می‌رفت، چون بنابر روش تحقیقی که در دانشگاه فراگرفته بودم، می‌دانستم برای نتیجه‌دادن پژوهش در کار تولید ساز باید هر بار فقط یک تغییر ایجاد کرد و آن تغییر هم نمی‌توانست تغییر بنیادی و شدیدی باشد، اما به‌عنوان مثال، اگر می‌گفتم این قسمت ساز را یک میلیمتر کم یا زیاد کنیم دوستم یک میلیمتر را تبدیل به چند میلیمتر و حتی چند سانتیمتر می‌کرد و بدتر از آن چندین تغییر دیگر را هم خودش روی ساز انجام می‌داد هر چند ممکن بود بعضی از تغییرات او هم مفید بوده باشد، اما وقتی با ساز تغییر یافته مواجه می‌شدیم متوجه نمی‌شدیم کدام‌یک از تغییراتی که ایجاد کرده‌ایم مفید فایده بوده یا نه و از حق هم نمی‌شود گذشت که برخی از پیشنهادهای او بسیار خوب بود، اما چون مدام در حال تغییر دادن بود اگر شخصی مثل من وجود نداشت که این تغییرات را بررسی کند و ماه‌ها سازها را به خانه برده و با دقت چک کند و بهترین ایده‌هایی که عملی شده را شناسایی کند و معرفی کند همه آن ایده‌های خوب فراموش می‌شد.
به نوعی می‌شود گفت کار به شیوه آزمون و خطایی صورت می‌گرفت.
این آزمون و خطاها بارها صورت می‌گرفت تا بالاخره به‌صورت کامل متقاعد می‌شد که فقط تغییراتی را که من گفته‌ام باید اعمال کند یا اینکه وقتی که از میان صدها تغییری که خودش می‌داد یکی را نتیجه‌بخش می‌دیدم. با وجود اینکه خودش ارائه‌دهنده آن طرح بود کار بسیار دشواری بود که قبول کند آن کار را در سنتورهای بعدی هم ادامه دهد. یک مثال دیگر اینکه اوایل، او چون سیم‌های زرد سنتور را حذف کرده و فقط سیم‌های سفید استفاده می‌کرد به سنتورها فشار بسیار زیادی می‌آمد و چون رویکرد ایشان به ساخت سری‌سازی بود یک بار 20عدد از سنتوری که خودش ثبت اختراع کرد، ساخت و همگی به شدت دِفُرم شده و به قول خودش لول شد و مجبور شد همه را دم در بگذارد تا شهرداری ببرد. بعد از این اتفاق سنتورها را از چوب بسیار ضخیم می‌ساخت که باعث می‌شد بسیار سازه محکمی داشته باشد، اما به زحمت از آنها صدا درمی‌آمد. یک سال طول کشید که ایشان را راضی کنم، چون از سیم‌های زرد استفاده می‌کنیم و فشار بالا نیست صفحه سنتور را نازک‌تر بسازد و افسوس که روزی به کارگاه آمدم و دیدم چوب‌های بسیار زیبا و باکیفیتی که از شیراز خریده بودم را دو برابر آن چیزی که باید، نازک کرده بود و به‌سرعت صفحات را هم چسبانده و پرس کرده بود که در نهایت همه آن سنتورها دچار فرورفتگی صفحه شدند و صدای بسیار بدی می‌دادند. تا اینکه پس از یکی، دو سال سنتورسازی کم تعداد، کیفیت به حد معمولی رسید و می‌شد سنتورها را به فروش رساند و چون معرفی و فروش ساز را من انجام می‌دادم اندکی قدرت این را یافتم که ایده‌هایی را که داشتم محکم‌تر ارائه دهم، چون در واقع پس از ساخت سنتور من باید آن را از همکارم می‌خریدم و به خریدار می‌فروختم، به همین دلیل توانستم در ساخت، دخالت‌های بیشتری کنم، بنابراین ناگهان صدادهی سازها تفاوت فراوانی کرد و کار از شکل قدیمی و دستی، بیشتر امروزی و ماشینی شد در نتیجه دقت کار بالا رفت. در همین میان هم چون کسانی که از روان کوک استفاده کرده بودند بسیار راضی بودند و این خبر به گوش دیگر سنتورنوازان هم رسیده بود. کار نصب روان کوک نیاز به نیروی بیشتری داشت و من اقدام به جذب نیرو در کارخانه کردم و پس از مدتی با خودم 4 نفر نصب روان کوک را انجام می‌دادیم و دیگر آن خانه کوچک برای این کار فضای کافی نداشت و این شد که در همان اطراف یک مغازه در زیرزمین یک پاساژ اجاره کردم و کار را در آنجا ادامه دادم، چون فروش ساز بهتر شده بود و قیمتی که همکارم برای تولید ساز می‌خواست زیاد بود و هیچ‌گاه حتی دو سری سنتور را مثل هم نمی‌ساخت که همین مسئله مشتری‌ها را گیج و سردرگم می‌کرد، همچنین نمی‌توانستم همه ایده‌هایم را به‌راحتی به اجرا در بیاورم. از دو سازنده دیگر هم کمک گرفتم و به آنها هم طرح ارائه دادم و دو مدل سنتور دیگر را به تولید رساندم که بسیار یک‌دست و شبیه هم ساخته می‌شد.
 
در استارت‌آپ‌هایی که در گوشی‌ها هست برخی نرم‌افرازهای نواختن سنتور وجود دارد، شما در این زمینه هم فعالیتی انجام داده‌اید؟
بله، در همین میان با شخصی آشنا شدم که کار برنامه‌نویسی نرم‌افزار را انجام می‌داد. سعی کردم طرح قدیمی را که داشتم اجرا کنم و آن هم ساختن نرم‌افزاری بود که بشود با آن سلفژ ایرانی را تمرین کرد و دیکته موسیقی ایرانی را با آن انجام داد. هر چند این طرح به نتیجه نرسید، اما حاصل این آشنایی نرم‌افزار سنتور شد به این صورت که شما می‌توانید با گوشی موبایلتان سنتور بنوازید و من هم با موبایل آهنگ خواب‌های طلایی استاد جواد معروفی را نواختم و در قالب یک ویدئو منتشر کردیم و این نرم‌افزار به‌سرعت محبوب شد و در مدت شش ماه بالای دو میلیون بار کپی و بهترین نرم‌افزار ایرانی سال شناخته شد و چون دیگر با چند سازنده کار می‌کردم و ایده‌هایم را پیش می‌بردم در زمینه‌های دیگری مثل نرم‌افزار و الکترونیک هم کار انجام می‌شد و چون آن زمان 4 اختراع ثبت کرده بودم و برای ساخت روان کوک با معرفی استاد بزرگ سازسازی ایران آقای ابراهیم قنبری مهر دیپلم افتخار از جامعه مخترعان و مبتکران ایران دریافت کرده بودم نام محل کارم در آن مغازه را «مرکز پژوهشی سنتور» نهادم و بعدها هم برای ساده‌گویی آن را «پژوهشکده سنتور» نامیدم که تاکنون هم با همین نام فعالیت می‌کنم. تا آن زمان برای تولید روان کوک با اشخاصی که همان ابتدا همکارم معرفی کرده بود و چند سال به آنها اعتماد کرده بودم کار می‌کردم، اما نصب روان کوک به علت اینکه قطعات ساخته شده دارای اختلاف سایز و خطای بسیاری بود بسیار کُند و سخت پیش می‌رفت به همین دلیل خودم به جست‌وجو پرداختم و با صنعتگران دیگری شروع به کار کردم و متوجه شدم که در این سال‌ها چند برابر قیمت، پول پرداخته‌ام و جنس بسیار بی‌کیفیت دریافت کرده‌ام، همینطور توانستم نصب روان کوک را هم بسیار ساده‌تر کنم.
 
و بالاخره روزی رسید که اولین سنتورتان را ساختید. 
بله، سال 93 یا 94 بود که اولین سنتورم را ساختم و آن را نزد همکارم بردم و نشانش دادم. از صدایی که از آن در می‌آمد بسیار تعجب کرد. پس از ساخت اولین ساز و دیدن نتیجه بسیار موفق آن، خودم را ملامت کردم که چرا تنبلی کردم و وقتم را تلف و زودتر به صورت انفرادی ساز را نساختم، چون اولین ساز از آخرین سازی که به‌صورت مشترک می‌ساختیم به مراتب بهتر شده بود.
 
 
 
و آن زمان دیگر همکاری‌تان را با دوستتان قطع کردید؟ 
خیر، به این دلیل که او سال‌ها همکار من بود، به حرمت دوستی با وجود اینکه می‌توانستم خیلی ارزان‌تر و باکیفیت‌تر سنتور تولید کنم همکاری‌ام را به‌صورت تمام و کمال قطع نکردم و باز هم یکسری سازها را می‌دادم که ایشان بسازد که متاسفانه باز هم مثلا اگر10عدد ساخته می‌شد ممکن بود 5عدد خوب و بی‌مشکل باشد، با اینکه من مبلغ همه سازها را می‌پرداختم، اما برای اینکه آبروی کاری‌مان را حفظ کنم فقط سازهای خوب را ارائه می‌دادم و بقیه به کارم نمی‌آمد. هنوز هم دو کمد دارم که آنها را از این سازها پر کرده‌ام و نمونه انواع سازهایی را که از ابتدای آشنایی تا آخر ساخته شده بود را هم نگه داشته‌ام. این همکاری ادامه داشت تا اوایل امسال که متوجه شدم پسر همکارم در شبکه‌های مجازی صفحه‌ای باز کرده‌ و در آن مدعی شده که تمام این کارها را من و پدرم انجام داده‌ایم. مثل این می‌ماند که یک نفر می‌آید مغازه‌اش را به کسی اجاره می‌دهد و فردی که اجاره کرده در آن مغازه کسب و کاری راه می‌اندازد و اعتبار و آبرویی برای آن حرفه کسب می‌کند و بعد صاحب مغازه می‌آید به او می‌گوید برو بیرون، خودم می‌خواهم بیایم و این کار را ادامه دهم. این شد که بالاخره این قطع همکاری صورت گرفت آن هم نه از سمت من، بلکه آنها خودشان خواستند که دیگر با من همکاری نداشته باشند. ضمن اینکه من یک سال پیش مرکز پژوهشی سنتور را هم به پژوهشکده سنتور تغییر نام داده بودم. جالب است بدانید زمانی که من می‌خواستم مرکز پژوهشی را راه بیندازم همکارم کاملا با این اسم مخالف بود، اما زمانی که از هم جدا شدیم آنها همین نام را روی مکانی که در آن کار می‌کردند و نجاری نام داشت و دارای مجوز در و کابینت‌سازی بود، گذاشتند. این در حالی است که من این نام را برای مرکز خودم ثبت کرده‌ام. 
 
پس از آن مغازه به کجا رفتید؟
از آن مغازه که سه شاگرد هم داشتم نقل مکان کردم به جایی در خیابان زرتشت رفتم. 
 
در آنجا هم به تعداد کارکنان افزودید؟ 
بله، بیشتر شدیم. 
 
چه مدت است که از زرتشت به اینجا آمدید؟
حدود 9 ماه است. 
 
اول صحبت‌هایتان اشاره کردید به اینکه در داخل کشور خیلی سازندگی ساز پیشرفت چندانی نکرده است. می‌خواهم بدانم با توجه به تکنولوژی پیشرفته‌ای که در خارج از کشور وجود دارد و علاقه زیادی که خارجیان به موسیقی ایرانی دارند آیا آنها هم تلاشی برای پیشرفت سازهای ایرانی نکرده‌اند؟
نه اقدامی انجام نداده‌اند. اتفاقا من در معتبرترین نمایشگاه‌های خارجی شرکت کرده‌ام. خاطرم هست در یکی از این سفرها با آقای مرادخانی، معاون وزیر ارشاد و آقای علی ترابی، رئیس انجمن موسیقی به آلمان رفته بودیم و در آنجا غرفه‌ای به 
نام «انجمن موسیقی ایران» زدیم. در آنجا من 
روان کوک سنتور را به مخاطبان بین‌المللی که شامل خارجیانی بودند که سنتور ایرانی را دوست داشتند و می‌نواختند و معضل کوک ساز خیلی آزارشان می‌داد، ارائه دادم. وقتی با روان کوک آشنا شدند و دیدند که چقدر راحت می‌توانند با روان کوک سازشان را کوک کنند برایشان خیلی جالب بود. استقبال از روان کوک در آن نمایشگاه به حدی بود که من تمام روان کوک‌هایی را که با خودم برده بودم را فروختم. 
 
اقدامات دیگرتان درباره ساز سنتور چه بود؟ 
به عقیده من، یکی از معضلات موسیقی ایرانی که در واقع در حال خشک‌کردن ریشه موسیقی ایرانی است، آموزش اشتباه موسیقی به کودک است. به این مفهوم که ما از ریشه ابزاری برای آموزش موسیقی به کودکان نداریم. پدر و مادرها کودکانشان را به آموزشگاه موسیقی می‌فرستند تا نواختن ساز یاد بگیرند. بچه‌ها هم به آموزشگاه می‌روند و در آنجا نواختن ساز را به روش آقای «کارلاُرف» آلمانی می‌آموزند. این روش یک روش قدیمی است که در ابتدا با سازی به نام «بلز» آغاز می‌شود که فواصلش فواصل موسیقی جهانی است. کودکان نواختن ساز را با این روش آغاز می‌کنند بعد فلوت می‌زنند در حالیکه باز هم در حال یاد گرفتن موسیقی با فواصل موسیقی غربی هستند. فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد؟ گوش این کودکان کاملا به موسیقی جهانی یا غربی عادت می‌کند و دیگر به موسیقی ایرانی و ساز ایرانی رغبتی نشان نمی‌دهند.
مثلا پدر و مادری که کودکشان را پیش من می‌آورند و از من می‌خواهند به او سنتور بیاموزم اگر ساز سنتور را با آن همه سیم که توی هم فرو رفته‌اند جلو کودک چهار، پنج ساله بگذارم او کاملا گیج می‌شود و نمی‌تواند بزند. مجبور می‌شوی به او بگویی خب ساز «ارف» بزن. او هم می‌رود ساز «ارف» می‌زند. چنین کودکی دیگر نمی‌آید ساز ایرانی یاد بگیرد یا بنوازد. به همین دلیل من در سال 94 سنتوری ساختم به نام سنتور کودک که جای این ماجراهایی که گفتم را بگیرد و بعد از ساخت این ساز مشغول نوشتن متدی هستم که هنوز ادامه دارد. متاسفانه آنقدر کار ثبت اختراع کُند پیش می‌رود که ما هم اگر کارمان را با سرعت انجام دهیم در آنجا گیر می‌کند. همین ماجرای سنتور کودک و متدی که عرض کردم زمانی نزدیک به دو سال پشت درهای ثبت اختراع ماند و در طول این مدت هم اختراعات جدیدی را انجام داده‌ام که آنها هم هنوز ثبت نشده‌اند. 
 
کلا چند اختراع ثبت شده دارید و چند اختراع ثبت نشده؟
5 اختراع ثبت شده دارم و همین تعداد اختراع هم در حال ثبت. 
 
هیچ نشان یا مدال یا جایزه‌ای برای اختراعاتی که انجام داده‌اید نگرفته‌اید؟‌
چرا. وقتی سازمان صنایع‌دستی متوجه شد که من ساز ساخته‌ام و روان کوک را اختراع کردم به من نشان ملی داد. 
 
برسیم به ماجرای ساخت ساز. یک ساز از لحظه‌ای که تصمیم به ساختنش گرفته می‌شود تا لحظه‌ای که به یک ساز تبدیل می‌شود چه مراحلی را طی می‌کند؟
آماده‌سازی چوب یک بخش دارد و ساخت ساز یک بخش دیگر. من درخت را می‌خرم، آن را برش می‌زنم، کم کم خشک می‌کنم بعد آن را شیره‌گیری کرده و خشک می‌کنم. بعد مراحل ساختش برای تبدیل شدن به سنتور را انجام می‌دهم. 
 
آماده‌سازی چوب، خشک‌کردن و برش دادنش چقدر طول می‌کشد؟
اگر از روش سنتی استفاده کنیم بعد از برش دادن زمانی نزدیک به دو سال طول می‌کشد تا چوب خشک شود. یک روش دیگر هم هست که من آن را به‌تازگی انجام می‌دهم که زمان کمتری برای خشک‌شدن چوب نیاز دارد که در این روش چوب را فرآوری می‌کنیم و در عرض یک تا دو ماه چوب را خشک می‌کنیم. 
 
بهترین چوب برای ساخت ساز سنتور چیست؟‌
چوب‌های مختلفی برای ساخت ساز وجود دارد، اما معمول‌ترین چوبی که سنتورهای زیادی با آن ساخته‌اند چوب گردوست، اما خود من از انواع دیگر چوب‌ها مانند چوب توت استفاده می‌کنم که چوب پردردسری است، چراکه هم از مقاومت کمتری نسبت به گردو برخوردار است و هم سمی است و سلامتی را به خطر می‌اندازد. همچنین در ساخت ساز از چوب‌های آزاد، افرا و... نیز استفاده کردم که تجربه‌های موفقی با این چوب‌ها داشتم. برای مثال، برای اولین بار با چوبی به نام چوب رز، سنتوری ساختم که استاد اردوان کامکار نام «یاقوت سرخ» را رویش گذاشتند و در حال حاضر بهترین سنتوری است که از آن استفاده می‌کنند. نکته جالبی که باید برایتان بگویم این است که سنتورهایی که من به این اساتید بزرگوار می‌دهم باعث شده که دیگر از سنتورهای قدیمی خودشان استفاده نکنند. 
 
چطور می‌شود خوب بودن یک سنتور را تشخیص داد؟ کسی که از سنتور چیزی نمی‌داند چطور می‌تواند بفهمد سازی که به او می‌فروشند، ساز خوبی است؟ 
کار بسیار سختی است. معمولا 99 درصد افراد اولین سازی را که می‌خرند، ساز خوبی نصیبشان نمی‌شود و به درد نمی‌خورد. بعد از آنکه مدتی ساز زدند و کمی آشنا شدند اگر شانس داشته باشند یک سازنده خوب سر راهشان قرار می‌گیرد و یک ساز خوب به آنها می‌فروشد. در حوزه سازندگی ساز به این دلیل که استاندارد خاصی وجود ندارد که تعریف شده باشد این مشکلات پیش می‌آید. کاری که من برای حل این مشکل کرده‌ام این است که استانداردسازی را وارد حوزه ساز کرده‌ام. به این صورت که مثلا از دوستی که می‌توانست انواع مختلف سیم‌هایی را که می‌شود روی سنتور استفاده شود را در آزمایشگاه تجزیه کند و درصدهای عنصر تشکیل دهنده آنها را اعلام کند کمک گرفتم تا اینکه در نهایت به بهترین سیمی که می‌تواند روی یک سنتور قرار گیرد دست یافتم. اینگونه نوعی استانداردسازی در حوزه سنتور انجام داده‌ام و چقدر خوب می‌شود اگر این تحقیقات و تحقیقاتی از این دست به‌صورت آکادمیک آموزش داده شود تا اشاعه پیدا کند. استانداردسازی در سنتور باعث شده که اگر کسی خواست یک سنتوری بخرد بداند که سنتور بدی به او نمی‌فروشند. سنتوری به نام «آرزو» ساخته‌ام به این دلیل نام آن را آرزو گذاشتم چون آرزوی قلبی من بوده که سنتوری بسازم که با قیمت کم دارای استانداردی باشد که بشود با آن ساز زد، چراکه در حال حاضر اکثر کسانی که ساز می‌خرند ساز خوبی نمی‌خرند، زیرا می‌خواهند بنا بر بودجه‌شان ساز ارزان قیمتی بخرند به همین دلیل ساز خوبی نصیبشان نمی‌شود. تلاش من در ساخت آرزو این بود که کیفیت سازی که می‌سازم خوب باشد با توجه به اینکه ارزان هم باشد تا همه بتوانند آن را تهیه کنند. 
 
چرا برخی با وجود اینکه پول خوبی یا حداقل متوسط می‌دهند، اما ساز خوبی نصیبشان نمی‌شود؟ 
به نکته خوبی اشاره کردید. همین ساز آرزو را در نظر بگیرید قیمتی معادل n تومان برای آن تعیین و به بازار ارائه می‌کنم کسی که ساز می‌فروشد می‌بیند به‌دلیل اینکه کیفیت ساز من خوب است و مشتری زیاد دارد، می‌آید ساز خودش را هم با قیمت من ارائه می‌کند تا مصرف‌کننده آن را بخرد. درست است که قیمت ساز خودش را به قیمت ساز من رسانده، اما کیفیت سازش مانند کیفیت ساز من نیست. کسی هم که ساز را نمی‌شناسد می‌رود مثلا آن ساز را می‌خرد و بعد از مدتی می‌فهمد ساز بدی خریده است. 
 
برخی نوازنده‌ها هستند که از هنرجو پول می‌گیرند تا ساز خوبی به او معرفی کنند، نظر شما درباره این کار چیست؟ 
به عقیده من، این خیلی خوب است که یک نوازنده از هنرجو پول بگیرد و ساز خوب و سازنده ساز خوب به او معرفی کند، اما به همان اندازه هم بد است اگر یک نوازنده از هنرجو پول بگیرد و او را در دام سازنده‌ای که ساز بد می‌سازد، بیندازد. 
 
الان قیمت یک سنتور خوب چند است؟ مبلغ همین ساز آرزو که شما ساخته‌اید قیمتش چقدر است؟
درباره ساز آرزو باید بگویم که این ساز فقط پانصد هزار تومان روان کوک رویش نصب شده با احتساب این روان کوک قیمت این ساز نهصد و نود هزار تومان است که حتی با سازهای برخی سازنده‌ها که قیمت بالای دو میلیون تومان هم دارد قابل مقایسه است با علم به اینکه آنها روان کوک هم ندارند. با یک حساب سرانگشتی کاملا ساده درمی‌یابید که ما برای ساز آرزو انگار پول روان کوک را نمی‌گیریم و در واقع آن را اشانتیون می‌دهیم. 
 
کف و سقف قیمت ساز سنتور چند است؟ 
در بازار چیزی شبیه ساز سنتور را دویست هزار تومان هم عرضه می‌کنند و هیچ نظارتی هم وجود ندارد و ساز سنتور پنج میلیون تومانی و
بالاتر هم داریم. 
 
سوالات من تمام شد. اگر سوالی باقی مانده که دوست داشتید مطرح شود، خودتان مطرح کنید و پاسخ دهید. 
سوالی باقی نمانده. همه چیز بیان شد. برای همه خوانندگان آرزوی تندرستی و شادی دارم.
 
منبع:

*
*
*
 
Retype the CAPTCHA code from the image
Change the CAPTCHA code
در صورتی که از مطالب وب سایت ما رضایت داشتید، لطفا با کلیک روی لینک زیر در سایت گوگل به ما 5 ستاره داده و نظر خودتون رو برامون بنویسید.

درج نظر و امتیاز در گوگل